nادوین سی. بارنز بسیار علاقه مند بود که هم پای تجاری مخترع بزرک توماس ای.ادیسون شود. روزی که ادوین از قطار ایست ارینج واقع در ایالت نیوجرسی آمریکا پیاده شد بیشتر به یک ولگرد شبیه بود، اما افکاری بس بزرگ در سر داشت!
————————————-
nیک راست روانه دفتر کار ادیسون شد، خواسته درونی اش را با او در میان گذاشت. ادیسون تحت تأثیر اشتیاق وافر این مرد جوان قرارگرفت و پیشنهاد کمک به او را پذیرفت. ادوین همیشه در رویاهایش خود را هم پای تجاری ادیسون دیده بود.
nپنج سال گذشت و حال زمان آن فرا رسیده بود که تغییری بس شگرف در زندگی اش رخ دهد. ادیسون به تازگی یک ماشین اداری جدید ساخته بود موسوم به ماشین دیکته ادیسون. فروشندگان اشتیاق چندانی به فروش این دستگاه از خود نشان نمی دادند و تصور می کردند که فروش آن کار ساده ای نیست. بارنز که دید فرصت خوبی در اختیارش قرار گرفته، این چالش را پذیرفت که عهده دار توزیع دستگاه شود. ادیسون قراردادی مبنی بر توزیع و بازاریابی دستگاهش در سرتاسر ایالت با بارنز منعقد کرد.بارنز در این کار بسیار موفق شد .
n
nاو، جدا از مسأله تجارت، به ثروت هنگفتی دست پیدا کرد و سرانجام به آرزوی دیرینه اش یعنی برقراری شراکت کاری با توماس ادیسون جامه عمل پوشاند.
‘
